امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

من و مامان و بابام

خاله مهربون

چه خاله ی مهربونی داری پسر عسلی ؛ همه ی عروسکهای تو لو را برای شما هدیه گرفته ، خوشبحالت . اینجا شما یکیشونو داری میخوری ! مرسی خاله مژده جونم . ...
29 بهمن 1390

7

سلام پسر عزیزم پسرم ٧ ماهه شد تو این ماه  ؛ قهقهه های شیرین میزنی  ،همچنان خوردن دستها ادامه داره ، رفیقت دندونگیر همیشه با شماست ، جیغ های با مزه میزنی ، چونه ی مامانو میخوری البته از ٥ ماهگی اینکارو میکنی ، وقتی چیزیو میخوای من دیر  بهت میدم یا نمیدم سرفه های الکی میزنی تا منو بترسونی ، آخ قربون هوشت برم الهی، مو و گوشواره ی مامانو میکشی ، غلت های پشت سر هم میزنی تا    2 ،3 متر ، دور خودت ٣٦٠ درجه میچرخی ، اشیاء را وقتی بهت میدم با دقت و سریع از دستم میگیری ، واکنش به صداها  در شما قویتر از قبل شده ، گاهی اوقات بابایی دست شما را میگیره و شما چند قدم بر میدارید مسافت 1 تا 2متر را با بابایی قدم می زنی...
19 بهمن 1390

به بهی

اده اودم اوخورم ...! اولین غذای پسرم سوپ با ترکیبات مرغ و جعفری و هویج  ؛ نوش جانت عزیز ترین .  البته اول با  فرنی و حریره شروع کردی مهربانم . ترکیبات سوپ پسرم ( ماهیچه گوسفندی ، هویج ، جعفری و گشنیز ، برنج ) نوش جان عزیزترین .   ...
12 بهمن 1390

اولین سرما خودگی

سلام عزیز دلم ایشالا که همیشه شاد و سلامت باشی ؛ این اولین سرما خوردگی بدی است که تو برای اولین بار تجربه اش میکنی ! تجربه ی خیلی بدیه  اما باعث میشه سیستم ایمنی بدنت قویتر بشه ؛سختیش برای من و بابایی فقط اذیت شدن تو بود عزیز دلم بارها میگفتیم کاش ما سرما میخوردیم نه پسر عسلیمون با اجازه ی شما منم سرما خوردم ؛ تنها راه بهبودی طی شدن دوره ی سرماخوردگی بود  تو این مدت ٣ بار پشت  سر هم  شما رو بردیم پیش دکترت ( دکتر صبا ) ؛دفعه ی آخر آقای دکتر تا ما رو دید خنده اش گرفت ؛ انگار ما خیلی می ترسیم ؛ راستشو بخوای هر آخی که تو میگی آه از نهاد ما بلند میشه عزیزدل ؛3 روز اول بیقرای و شب نخوابی پسرم و ... واسه خودش داستانیه . &n...
11 بهمن 1390
1